کد مطلب:225121 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:447

مصاحبه یزید بن سلیط با موسی بن جعفر درباره حضرت رضا
در اصول كافی از یزید بن سلیط مذكور است گفت گاهی كه برای به پای بردن عمره راه می نوشتیم در عرض راه حضرت ابی ابراهیم علیه السلام را ملاقات كردیم عرض كردم: «هلا تثبت هذا الموضع الذی نحن فیه» آیا می دانی و در نظر داری این مكانی را كه در آن هستیم؟ و این از آن بود كه آن حضرت در جوانی در خدمت پدر بزرگوارش از آنجا عبور داده بود بالجمله فرمود آری «فهل تثبته أنت» آیا تو نیز در خاطر داری و در نظر سپرده باشی؟ یعنی من در نظر دارم به علاوه مطلبی كه گذشته آیا تو نیز آن جمله را ثابت داشته باشی.

عرض كردم آری همانا من و پدرم ملاقات كردیم تو را در اینجا و تو در خدمت پدرت ابوعبدالله علیه السلام بودی و برادران تو نیز در خدمتش بودند پدرم به آن حضرت عرض كرد «بأبی أنت و أمی» شماها به تمامت ائمه مطهرون هستید و هیچ كس قامتش از جامه مرگ عاری نماند پس حدیثی تازه به من القا كن یعنی از آنكسی كه خلیفه و وصی تو خواهد بود مرا حدیث گوی تا من با كسان و فرزندان من كه از پی من در جهان خواهند زیست بازگویم تا به ضلالت دچار نگردند. و این كلام محض رعایت ادب است یعنی من خود هرگز متوقع نیستم كه بعد از تو در جهان بمانم لیكن برای اولاد خود و آنانكه بعد از من خواهند بود این مسئلت می نمایم «قال نعم یا اباعبدالله هؤلاء ولدی و هذا سیدهم و اشار الیك».

فرمود آری یا اباعبدالله این جماعت فرزندان من هستند و این یك سید ایشان است و اشارت به تو كرد و فرمود «و قد علم الحكم و الفهم و السخا و المعرفة بما یحتاج



[ صفحه 101]



الیه الناس و ما اختلفوا فیه من امر دینهم و دنیاهم و فیه حسن الخلق و حسن الجواب و هو باب من ابواب الله عزوجل و باب من ابواب الجنة و فیه اخری خیر من هذا كله».

پدرم عرض كرد آن یك كدام است به فدای تو پدرم و مادرم «قال یخرج الله عزوجل منه غوث هذه الامة و غیاثها و علمها و نورها و فضلها و حكمتها خیر مولود و خیر ناشی ء یحقن الله عزوجل به الدماء و یصلح به ذات البین و یلم به الشعث و یشعب به الصدع و یكسو به العاری و یشبع به الجائع و یومن به الخائف و ینزل الله به القطر و یرحم به العباد خیر كهل و خیر ناش قوله حكم و صمته علم یبین للناس ما یختلفون فیه و یسود عشیرته من قبل اوان حلمه».

و مقصود ازین حضرت امام رضا علیه السلام است. پدرم به آن حضرت عرض كرد آیا حضرت امام رضا را فرزندی روی نموده فرمود آری و سالها بر وی بر گذشته یزید می گوید «فجائنا من لم نستطع معه كلاما» و ازین كلام چنان برمی آید كه یا اینكه كسی از معاندین بیامد كه با وجود او استطاعت سخن كردن برای ما به سبب تقیه نماند یا اینكه می خواهد بگوید آنكس كه آن حضرت فرمود كه مراد فرزند حضرت امام رضا باشد ما را دریافت و چنان آثار فضایل و مناقب در وی مشهود بود كه ما را جای سخن كردن و تردید نماید لكن علت نخستین درست تر باشد چنانكه در عیون نیز به آن اشارت شده است.

بالجمله یزید می گوید به حضرت ابی ابراهیم عرض كردم مرا خبر گوی به آن طور كه پدرت یعنی حضرت صادق علیه السلام ما را خبر گفت «فقال لی نعم ان أبی علیه السلام كان فی زمان لیس هذا زمانه» كنایت از اینكه حالا معاندین بسیار هستند و مثل ایام حضرت صادق علیه السلام نیست كه هر چه را بتوان آشكار نمود بلكه روزگار تقیه است من به آن حضرت عرض كردم هر كس راضی شود از تو بر این پس بر وی باد لعنت خدای یعنی هر كس راضی بشود كه روزگار بر این منوال باشد و تو مثل این سخنان بلابد ادا بفرمائی یا اینكه هر كس راضی بشود از تو به مثل این كلام یعنی به این سخن قناعت



[ صفحه 102]



نماید و از حقیقت امر بحث نكند و نداند بعد از تو امام كی خواهد بود لعنت خدای بر وی باد و این معنی دوم به كارتر است چه از آنكه می گوید آن حضرت بعد از شنیدن این كلام بخندید خندیدنی سخت مؤید این معنی است.

آنگاه موسی بن جعفر سلام الله علیهما فرمود «اخبرك یا اباعمارة انی خرجت من منزلی فاوصیت الی ابنی فلان و اشركت معه بنی فی الظاهر و اوصیته فی الباطن فافردته وحده و لو كان الامر الی لجعلته فی القاسم ابنی لحبی ایاه و رافتی الیه لكن ذالك الی الله عزوجل یجعله حیث یشاء و لقد جاءنی بخبره رسول الله صلی الله علیه و آله ثم ارانیه و ارانی من یكون معه و كذالك لا یوصی الی احد منا حتی یاتی بخبره رسول الله و جدی علی صلوات الله علیهما و علی آلهما».

یعنی ترا مستخبر می نمایم ای ابوعماره همانا من بیرون آمدم از منزل خود گاهی كه وصیت نهادم بسوی فلان پسرم یعنی علی الرضا علیه السلام و شریك ساختم با او اولاد خود را در ظاهر، لكن در باطن وصایت با اوست و او را وصی كردم و او را در این امر منفردا وصایت دادم. بعد از آن می فرماید اگر زمام این امر یعنی امامت و وصایت باختیار من بودی تا بهر كسی خواهم بگذارم هر آینه این امر را با فرزندم قاسم گذاشتم به سبب دوست داشتن من او را و رأفت من با او، و اما این كار به اراده و اختیار پروردگار جل جلاله است كه هر كس را سزاوار شمارد این ودیعت را در وی گذارد.

همانا خبر او را از رسول خدا صلی الله علیه و آله به من آورد یعنی یا در خواب یا به طور دیگر كه از مقام اهل بیت هیچ یك مستبعد نیست آنگاه او را به من بنمود یعنی امام رضا را به من بنمود و ازین می رسد كه قبل از آنكه متولد شده است رسول خدای او را بنمود و مقام او را باز نمود و به من باز نمود آنكس كه با اوست و این می تواند كه اشاره به شیعیان و محبان آن حضرت و موالیان او باشد یا مقصود خلفای معاندین آن حضرت با مأمون به یك لحاظی مقصود باشد یا عموم معاصرین آن حضرت از مؤالف و مخالف باشند آن وقت می فرماید و هم چنین وصیت نشده است به هیچ یك از ائمه یعنی هیچیك از ما به جای



[ صفحه 103]



پدر خود به امامت و وصایت نشسته ایم مگر اینكه خبر او را رسول خدای صلی الله علیه و آله و جدم صلوات الله علیهما و آلهما داده اند یعنی به اذن و اشارت ایشان از جانب یزدان بوده است یعنی امر امامت آنطور نیست كه به حسب محبت با پسران باشد بلكه به انتخاب ایزد وهاب است.

«و رایت مع رسول الله صلی الله علیه و آله خاتما و سیفا و عصا و كتابا و عمامة فقلت ما هذا یا رسول الله؟ فقال لی اما العمامة فسلطان الله عزوجل و اما السیف فعز الله تبارك و تعالی و اما الكتاب فنور الله تبارك و تعالی و اما العصا فقوة الله و اما الخاتم فجامع هذه الامور».

پس از آن رسول خدای صلی الله علیه و آله با من فرمود «و الامر قد خرج منك الی غیرك» و این امر امامت از تو بدیگری انتقال می شود یعنی وفات تو نزدیك شده است حضرت امام موسی علیه السلام می فرماید عرض كردم «یا رسول الله ارنیه ایهم هو فقال رسول الله صلی الله علیه و آله ما رایت احدا اجزع علی فراق هذا الامر منك و لو كانت الامامة بالمحبة لكان اسمعیل احب الی ابیك ولكن ذلك من الله عزوجل».

یعنی ای رسول خدای مرا بنمای كه از ایشان كدام یك اوست رسول خدای صلی الله علیه و آله فرمود هیچ كس را ندیده ام كه جزع او در فراق این امر افزون از تو باشد یعنی در میان ائمه هیچ كس مانند تو در مفارقت امر امامت جزع نداشته و این فرمایش یا به سبب آنست كه حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیهما به واسطه كثرت محبتی كه با فرزندش قاسم داشت دوست می داشت كه امر امامت را با وی گذارد چنانكه خود به آن تصریح فرمود یا به جهت اختلاف در میان اخوان و افتراق امت در حضرت رضا سلام الله علیه می باشد، اما شق اخیرا نسب است زیرا كه امام رضا علیه السلام خود می داند كه در میان اولادش كدام یك دارای این مقام رفیع و رتبت منیع، و مشیت خدای لم یزل در روز ازل بر كدام یك تقریر یافته و این نیز معلوم است كه خواست ائمه هدی سلام الله علیهم جز خواست خدای نیست و این فرمایشات به ملاحظه وقت و مقام و تأكید در امر وصی و قوام مقام امام است.



[ صفحه 104]



بالجمله رسول خدای با ابوابراهیم علیه السلام فرمود «و لو كانت الامامة بالمحبة لكان اسمعیل احب الی ابیك منك ولكن ذالك من الله عزوجل ثم قال ابوابراهیم علیه السلام و رأیت ولدی جمیعا الاحیاء منهم و الاموات فقال لی امیرالمؤمنین علیه السلام هذا سیدهم و اشار الی ابنی علی فهو منی و انا منه و الله مع المحسنین».

یعنی اگر امر امامت راجع به آن بودی كه به محبت پدری و پسری یا به هر نحو كه خواهد باشد صورت پذیر گردد اسمعیل پسر امام جعفر صادق علیه السلام نزد پدر تو امام جعفر از تو محبوب تر بود یعنی بایستی وی امام باشد و این كلام نیز برای طرد جماعت اسمعیلیه است لكن این امر و این منصب باید از جانب خدای باشد پس از آن ابراهیم علیه السلام فرمود كه فرزندان خود را چه آنانكه از آن جمله زنده بودند و چه آن كسان كه از ایشان مرده بودند بدیدم پس امیرالمؤمنین علیه السلام با من فرمود این سید ایشان است و با پسرم علی علیه السلام اشارت فرمود پس او از من است و من ازویم و خداوند با نیكوكاران است.

و لطافت این كلام این است كه امام با هیچ كس مجانس نیست مگر با امامی دیگر این است كه می فرماید بعد از آنكه علی الرضا از میان فرزندان من دارای رتبت امامت و وصایت گردید پس من و او یكی هستیم.

بالجمله یزید بن سلیط می گوید بعد از آن ابوابراهیم سلام الله علیه با من فرمود «یا یزید انها ودیعة عندك فلا تخبر بها الا عاقلا او عبدا تعرفه صادقا و ان سئلت عن الشهادة فاشهد بها و هو قول الله عزوجل «ان الله یامركم أن تؤدوا الامانات الی اهلها» و قال لنا ایضا «و من اظلم ممن كتم شهادة عنده من الله».

یزید می گوید پس از آن ابوابراهیم صلوات الله و سلامه علیه فرمود «فأقبلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله فقلت قد جمعتهم لی بابی أنت و امی فایهم هو فقال هو الذی ینظر بنور الله عزوجل و یسمع بفهمه و ینطق بحكمته یصیب فلا یخطی و یعلم فلا یجهل معلما حكما و علما و هو هذا و اخذ بید علی ابنی ثم قال ما اقل مقامك معه فاذا رجعت من سفرك فأوص و أصلح أمرك و افرغ مما اردت فانك منتقل عنهم و مجاور غیرهم».



[ صفحه 105]



یعنی پس من روی با رسول خدای صلی الله علیه و آله كردم و عرض كردم فرزندان مرا بجمله برای من فراهم آوردی فدای تو باد پدرم و مادرم پس كدام یك از ایشان او هستند یعنی از میان ایشان كدام یك به منصب امامت مفاخرت دارند.

و این كلام نه از آن است كه در كلام امیرالمؤمنین برای آن حضرت تشكیكی بوده باشد بلكه برای تشدید و تاكید امر امامت و تفاخر به خطاب رسول خدای یا از كمال فرح و سروری است كه در تشیید این امر آن حضرت را حاصل شده بود بالجمله حضرت پیغمبر فرمود او همان كسی است مكه به نور خدای عزوجل نگران است یعنی همیشه در طرق و امور نور خدای با اوست و هرگز به ضلالت نمی افتد و می شنود به فهمانیدن او یا به سبب فهم او به آن چیزها كه از پدران خود علیهم السلام شنیده است یعنی هر چه بشنود همه از خدای و صواب و صلاح است و سخن میراند به حكمت خدای پس هرگز زبان مباركش به لغو و بیهوده و ناستوده و ناحق نمی گردد پس چون چشم و گوش و زبان به نور و تفهیم و حكمت خدای بینا و شنوا و گویا باشد چنین كسی همیشه كار به صواب كند و هرگز به خطا نرود و همیشه می داند و هیچ وقت دست خوش جهل نگردد یعنی عالمی است كه هیچ وقت جهل بدو راه نیابد و معلم و با حكمت و علم و دانش است یعنی چون دارای آن صفات گردید صاحب این رتبت و مقام خواهد بود و او این است! و دست فرزندم علی یعنی امام رضا را بگرفت.

پس از آن فرمود مقام تو با او بسیار كم است یعنی زود از وی مفارقت كنی و به سرای آخرت شوی پس چون از سفر خود مراجعت كنی یعنی از سفر مكه معظمه كه در آن هستی به مدینه طیبه مراجعت گیری وصیت بگذار و امور خویش را به اصلاح آور، یعنی امر امامت و وصایت را به انجام رسان و از آنچه اراده داری یعنی از وصی گردانیدن او فراغت جوی چه تو از ایشان انتقال می یابی و بغیر ایشان مجاور می گردی.

فاذا اردت فادع علیا فلیغسلك و لیكفلك فانه طهرلك و لا یستقیم الا ذالك و ذالك سنة قد مضت فاضطجع بین یدیه وصف اخوته خلفه و عمومته و مره فلیكبر



[ صفحه 106]



علیك تسعا فانه قد اسقامت وصیة ولیك و انت حی ثم اجمع له ولدك من بعدهم فاشهده علیهم و اشهد الله عزوجل و كفی بالله شهیدا.

رسول خدای صلی الله علیه و آله به حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه فرمود چون خواهی ازین جهان به رضوان یزدان و دار كرامت جاویدان راه برگیری علی الرضا را بخوان و او بباید تو را غسل دهد و كفن نماید چه او برای تو طهارت باشد یعنی این كردار مطهر تو است و اگر در زندان هارون وفات كنی و در ظاهر امامی تو را تغسیل و تكفین ننماید از پیش اینكار روی داده باشد یا اینكه این كردار كه از علائم امامت و وصایت اوست طهری است برای تو یا غیر آن كه خدای و رسول خدای بهتر داند و ازین است كه می فرماید استقامت نمی گیرد مگر این و این سنتی است كه از خامه تقدیر گذشته است یعنی اسباب استقامت آن امر به این می باشد.

پس تو در پیش روی او بخواب یعنی چنانكه مردگان در پیش روی امام رضا بخواب و برادرانش را از پس او بر صف بدار یعنی برادران و خویشاوندان را در پس او مأموم او بگردان و او را فرمان ده نه تكبیر بر تو بگذارد.

و ازین كلام چنان برمی آید كه تكبیرات تسعه از خصائص ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین است چنانكه اخبار دیگر نیز دلالت برین می كند و بعضی گفته اند كه حضرت امام موسی به امام رضا فرمان داد كه چهار تكبیر بر وی بگوید ظاهرا و این به سبب تقیه بود و پنج تكبیر خفی بگوید و بعضی گفته اند ممكن است كه مراد از تكبیرات تسعه مذكوره تكبیرات خمسه و ادعیه اربعه باشد و از روی تغلیب تكبیرات تسعه گفته باشد.

بالجمله می فرماید چون اینكار پایان گیرد وصیت او یعنی وصی بودن علی استقامت می گیرد و ولی تو می گردد و حال آنكه تو زنده باشی پس از آن فرزندان خود را برای او یعنی برای اتمام امر وصایت او بعد از ایشان یعنی بعد از عمومت ایشان [1] فراهم كنی یعنی تا برای مردم قولا و فعلا این امر محقق گردد و بعضی بعد را هم به ضم باء ضبط كرده اند یعنی هر كسی از ایشان دور باشد فراهم نمای و در بعضی



[ صفحه 107]



نسخ تعدهم بتاء خطاب نوشته شده كه از عد و شماره باشد.

بالجمله به هر تقدیر می فرماید ایشان را انجمن كن و برایشان دیگران را به شهادت گیر، و خدای عزوجل را شاهد بگیر و خدای برای شهادت كافی است و این حكم پیغمبر صلی الله علیه و آله برای آن است كه برادران و خویشاوندان آن حضرت بدانند كه امامت و وصایت با اوست و او به ولایت و خلافت اولی است و بجمله بر آن امر شاهد باشند تا با وی به منازعت و مخالفت نروند.

مكشوف باد كه این تغسیل در زمان حیات از تغسیل بعد از موت كافی نیست و معصوم را جز معصوم تغسیل نمی دهد و تكفین نمی كند چنانكه از امام جعفر صادق علیه السلام نیز مؤید این مسئله روایت رسیده حتی اینكه روایت است كه امام حسین علیه السلام صاحب الامر صلوات الله علیه را غسل می دهد اما با آن روایتی كه از شیخ صدوقه علیه الرحمه در كتاب عیون از مسیب بن زهیر در هنگام وفات حضرت موسی بن جعفر و آمدن حضرت رضا و غسل دادن پدر بزرگوار رسیده چنانكه انشاءالله تعالی در ذیل احوالات حضرت امام موسی علیه السلام نگارش رود معلوم می گردد كه در این حدیث مذكور اشكالی به جای نمی ماند و العلم عندالله و عند الراسخین فی العلم.

مع الحدیث یزید بن سلیط می گوید از آن پس حضرت امام موسی كاظم سلام الله علیه با من فرمود «انی اوخذ فی هذه السنة و الامر هو الی ابنی علی سمی علی و علی فاما علی الاول فعلی بن ابیطالب و اما الاخر فعلی بن الحسین علیهماالسلام اعطی فهم الاول و حلمه و نصره و وده و دینه و محنته و محنة الاخر و صبره علی ما یكره و لیس له ان یتكلم الا بعد موت هارون با ربع سنین.

این روایت با آنچه در ذیل نصوص به آن اشارت رفت تفاوت دارد چنانكه در آنجا به جای «وده» و «رداؤه» نوشته اند مجلسی علیه الرحمه می فرماید شاید مراد برداؤه اخلاق حسنه باشد به جهت اشتمال آن بر صاحبش چنانكه خدای تعالی می فرماید «الكبریاء ردائی» و بعد از دینه در آنجا لفظ «محنته و محنة الاخر و صبره علی ما یكره» مذكور نیست اما صحیح این است كه باشد به سبب آنكه لفظ اول كه



[ صفحه 108]



مقصود علی بن ابیطالب علیه السلام باشد منتظر دوم است.

بالجمله می فرماید عطا شده است فهم اول و حلو او وود او و دین او و محنت او یعنی این صفات علی بن ابیطالب به او عطا شده است و محنت علی بن الحسین بر زیادت از آنچه از امیرالمؤمنین علیه السلام به او عطا شده به وی داده اند با صبر آن حضرت بر چیزی كه مكروه آن جناب یعنی علی بن الحسین بود و این جمله به اختلاف زمان است و گرنه ائمه هدی سلام الله علیهم بجمله نور واحد هستند.


[1] يعني عموهاي او كه برادر تو باشند.